افسردگی در بيماران با آسيب نخاعی
رای اين که بتوانيم افسردگی را بهتر بشناسيم و به موقع پيشگيری ها و درمان های لازم را صورت دهيم بايد بتوانيم علائم و نشانه های آن را دريابيم. به همين منظور برخی از علائم و نشانه های افسردگی در زير آمده است. در صورت مشاهده هر يک از آنها برای مراجعه و ويزيت طبق برنامه درنگ نکنيد و سريع تر با پزشک محلی و يا متخصص تماس بگيريد. اگر فردی با آسيب نخاعی می شناسيد که حائز علائم زير است ، او را برای ملاقات با يک فرد آگاه که ممکن است مددکار، روان پرستار، روانشناس، پزشک عمومی و يا روان پزشک باشد راهنمايی و ترغيب نمائيد.
چند علامت و نشانه از افسردگی
وجود يک يا چند نشانه و علامت از ليست زير به اين مفهوم نيست که شما دچار افسردگی هستيد، بلکه گويای وجود يک مشکل است. اگر،
شما به فکر کشتن خود هستيد و يا سعی به خودکشی کرده ايد.
شما غمگين هستيد و يا هيچ توان خاصی را در خود احساس نمی کنيد و اغلب اوقات گريه می کنيد؟
شما احساس ياس و نااميدی می کنيد و اغلب يا گاهی اوقات احساس گناه داريد.
هنگام به خواب رفتن دچار مشکل می شويد و يا بيش از حد عادی می خوابيد.
کارهايی را که قبلا" از انجام آن لذت می برديد، انجام نمی دهيد.
مراقبت های لازم مثل حمام کردن، مسواک کردن و تعويض لباس را به خوبی گذشته انجام نمی دهيد.
احساس خستگی بيش از حد داريد و يا توان لازم برای انجام فعاليت ها را در خود حس نمی کنيد؟
در ايجاد تمرکز فکری دچار مشکل هستيد.
اشتهای شما بيشتر يا کمتر از حد معمول است.
احساس سنگينی، کندی و بی تحرکی می کنيد.
بسيار عصبی و تحريک پذير هستيد به گونه ای که کنترل آنها برای شما بسيار دشوار است.
از نزديکان و دوستان خود کناره گيری می کنيد.
وقتی عصبانی و ناراحت هستيد به سراغ الکل و دارو می رويد.
تمايل به تماس جنسی در شما کاهش يافته است.
به راحتی تحريک و عصبانی می شويد.
پرتگاه
پنج سال پيش در يک سانحه رانندگی دچار آسيب نخاعی کامل در رده T7 شدم. در ابتدا نگاه مناسبی به آينده داشتم و مايل بودم کليه کارهايی را که در گذشته دوست داشتم را انجام دهم. من وسايل کمکی لازم برای رفتن به اردو و وسايل ورزش وزنه برداری را تهيه کرده بودم.
پس از مدتی، ديگر هيچ تمايلی برای انجام کاری و يا ديد و بازديد از کسی را نداشتم. من فکر می کردم " ديگر هيچ کس درک نمی کند چه اتفاقی در زندگی من رخ داده است ". بدن من مثل آهن سخت شده بود و بيشتر اوقات تا ظهر يا عصر در رختخواب بودم. يک روز با صندلی چرخدار به پارکينگ منزل رفتم تا از فريزر بستنی بردارم، نگاهم به وسايل ورزشی ام افتاد که در کنار ديوار قرار داشت و بر روی آن تار عنکبوت بسته بود، مثل کسی که در خواب باشد و صدايش بزنند، تکانی خوردم. يک مشکلی وجود داشت، اما من نمی دنستم مشکل چيست و در کجاست و چگونه بايد آن را متوقف سازم. تصميم گرفتم با پزشک خود تماس بگيريم. من از اين که با ايشان صحبت می کردم خشنود بودم و توضيح دادم که چه احوالی بر من مستولی شده است. پزشک، کاملا" مرا درک کرد و به من گفت که : علائمی از افسردگی، در من پديدار شده است. او توصيه کرد قبل از اين که داروهای ضد افسردگی را آغاز کنم، جلسه يا جلسات مشاوره داشته باشم. او نام و شماره تلفن روانپزشکی را به من داد و اطمينان داد که او می تواند به من کمک کند. " توان صحبت کردن در پيرامون احساساتم به من بسيار کمک کرد " . من بسيار شکر گزارم که در آن روز به پزشک خود تلفن کردم. مشاوره واقعا" زندگی مرا دگرگون کرد. صحبت صريح و بی پرده در مورد احساساتم و برقراری ارتباط با درمانگر و تاثير گفتگو بر من، بسيار مرا کمک کرد. در واقع اين فرصت را به من داد تا با احساساتم روبرو شوم. در حال حاضر برای هفته های بعد برنامه ريزی می کنم و به آينده نگاه می کنم.
پل
سه سال پيش دچار يک آسيب نخاعی در رده C6 شدم . خيلی زود از بيمارستان مرخص شدم و به خانه آمدم. من فرصت کافی برای درک اتفاقی که برای بدنم افتاده بود و تاثير آن بر نحوه زندگی کردنم نداشتم. در سن بيست و چهار سالگی زندگی من تباه شده بود.
درست در زمانی که من فکر می کردم ديگر قادر به ايجاد زندگی مستقل هستم، مجبور بودم به نزد والدينم برگردم. مادر من کليه امور مراقبتی مرا انجام می داد. اين موضوع مشکلات فراوانی در احساسات ، هيجانات و ارتباط ما ايجاد کرده بود.
من احساس افسردگی و بی حوصلگی می کردم. قصد نداشتم صبح ها از خواب بيدار شوم، زيرا به نظرم می رسيد پوشاندن لباس برای مادرم يک مزاحمت است. من پرخوری می کردم و اين وضعيت مشکلاتی را در برنامه روده ام ايجاد کرده بود. من در يک پلکان مارپيچ احساسات به سمت پايين، تاريکی و عمق می رفتم. تا اينکه شروع به فکر کردن در باره پايان بيچارگی ام کردم. زمانی که کاملا" درمانده شده بودم، افکار و احساسات خود را با پرستار خانگی ام در ميان گذاشتم. او احساس ياس و نااميدی مرا درک کرد. او دريافت که اين علائم به دليل افسردگی پديد آمده است و بايد مرا به پزشک ارجاع دهد.
پزشک محلی به من گفت که دچار افسردگی عمده شده ام و بايد به يک روانپزشک مراجعه کنم. او يک داروی ضدافسردگی تجويز نمود و مرا به يک روانپزشک معرفی کرد.
من به صورت هفتگی به روانپزشک مراجعه نموده و در مورد مشکلاتم با او صحبت می کردم او نيز به خانواده ام کمک کرد که با مشکل معلوليت من کنار بيايند و سازگار شوند. در حال حاضر برای آينده ام برنامه ريزی می کنم با يک نگاه مثبت به آينده زندگی می کنم.
" من احساس افسردگی می کردم. افکاری را بايک فرد که ياس و نااميدی را درک می کرد در ميان گذاشتم " .
چه کسی بايد اين راهنما را مطالعه کند؟
کسانی که دچار آسيب نخاعی شده اند.
خانواده، دوستان، مراقبين شخصی
پزشکان محلی، کارشناسان، روان شناسان و روانپزشکانی که اين افراد را تحت درمان قرار می دهند.
دانشجويان علوم پزشکی
اختلال خلق مثل افسردگی حالتی است که در افراد مبتلا به يک بيماری مزمن و يا معلوليت مزمن از جمله آسيب نخاعی بسيار شايع است. پس از آسيب نخاعی، فرد تغييرات عمده ای را در زندگی خود تجربه می کند. کنار آمدن و تناسب بخشيدن، فعاليت های زندگی با اين تغييرات به زمان و کمک نياز دارد. با اين وجود افسردگی در هر زمانی ممکن است پديدار شود چه فرد بدنی سالم داشته و چه دچار ناتوانی گرديده باشد.
نکته هايی برای خانواده، دوستان و مراقبين :
تغييرات ناشی از افسردگی در رفتار و خلق به تدريج رخ می دهد. گاهی ديگران اين تغييرات را بهتر درک می کنند. اگر شما با فردی که دچار آسيب نخاعی است در تماس هستيد، نشانه های افسردگی را بياموزيد جدول (1).
هر يک از آنها را که ديديد،
توجه خود را بيشتر کنيد.
فورا" فرد را به مراجعه به يک پزشک و يا روانپزشک ترغيب کنيد. خيلی خوب است که علائم افسردگی را در خود نيز جستجو کنيد. با اين وجود افسردگی مسری نيست، اما افراد پيرامون يک فرد افسرده در معرض افسردگی هستند. در صورت پيدا شدن نشانه ها با پزشک و يا روانپزشک مشورت کنيد.
افسردگی، افراد با آسيب ديدگی نخاعی را به سمت موارد ذيل سوق می دهد:
خم فشاری
عفونت ادراری
به آسانی دچار بيماری و کسالت شدند.
دردهای مزمن
استقرار زياد در آسايشگاه يا بيمارستانها
به وجود آمدن اشکال در برقراری ارتباط با ديگران
پديد آمدن مشکل با مراقبين
سوء مصرف دارو و مواد
بالا رفتن هزينه های درمانی
خطر خودکشی در کسانی که دچار آسيب نخاعی هستند به سبب افسردگی بيشتر است. ( به خودکشی ، افسردگی درمان نشده می تواند کشنده باشد در صفحه .... مراجعه کنيد. )
چرا اين راهنما اهميت دارد؟
افسردگی می تواند زندگی را متحول ساخته و درگيری ايجاد کند، اما غير قابل اجتناب نيست. فرد با آسيب نخاعی در معرض خطر خاصی از ابتلا و تاثير افسردگی قرار دارد. که برخی از آنها در ابتدای کتاب آورده شد.
هر فردی بايد درخصوص افسردگی، سه مورد ذيل را بداند:
1. يک وضعيت رايج است.
افسردگی حداقل يک بار در زنگی 7 تا 12 درصد مردان و 20 تا 25 درصد زنان مشاهده می شود، حتی در کسانی که آسيب نخاعی دارند.
2. افسردگی يک مشکل عظيم و سخت است.
اگر دچار افسردگی شويد، بهداشت روانی و بدنی، کيفيت زندگی شما و سلامت اطرافيانتان تحت تاثير قرار می گيرد.
3. افسردگی به طور موثر قابل درمان است.
بيشتر کسانی که تحت درمان افسردگی قرار گرفته اند، پاسخ و نتيجه خوبی را تجربه کرده اند. افسردگی می تواند هر بخشی از زندگی را تحت تاثير قرار داده و زندگی کليه کسانی را که در اطراف او هستند متغير سازد. زندگی با کسی که هميشه بی حال و بی حوصله است بسيار مشکل و سخت می باشد. درمان به موقع و مناسب برای همه مفيد است و افسردگی را بهبود می بخشد و به فرد کمک می کند تا احساس خوبی داشته باشد و عملکرد بهتری پيدا کند. در واقع درمان به فرد بيمار، خانواده، دوستان و مراقبين کمک می کند.
افسردگی چيست:
فسردگی حالتی است که فرد احساس عمگينی، نااميدی و بی حالی ميکند. ممکن است برای مدت کوتاهی ظاهر شود و يا برای طولانی مدت باقی بماند. همچنين امکان دارد شدت آن از يک احساس غم خفيف تا يک نوع شديد که در آن زندگی فرد مختل می شود تغيير کند.
خرافه هايی در باره افسردگی :
" تمام آن در سرتوست "
" تو برای خودت متاسف هستی "
" کسانی که راجع به خودکشی صحبت می کنند هرگز آن را انجام نمی دهند "
" تو هيچ کاری نمی توانی انجام دهی "
" وقتی يک بار افسرده شدی، برای هميشه افسرده خواهی ماند "
افسردگی می تواند مثل يک ابر سياه بر تمام زوايای زندگی بيمار سايه انداخته و آنها را تحت تاثير خود قرار دهد و لذايذ را از زندگی بيرون کند. با اين حال در اغلب بيماران قابل درمان و بهبود است.
چه چيزهايی موجب افسردگی می شوند؟
عواملی بسياری می توانند سبب پديدار شدن افسردگی شوند. از جمله آن عوامل، اثر آسيب نخاعی، اتفاقات زندگی مسايل شخصی، ديگر مسايل و مشکلات پزشکی، برخی داروها، الکل و مواد مخدر می باشد.
اثرات آسيب نخاعی:
خستگی، کاهش اشتهاء ، کاهش توان کاری، مشکلات خواب، درد مزمن، زخم های فشاری، ساير عوارض ثانويه آسيب نخاعی، غم و غصه و احساس سرزنش ناشی از آسيب ديدگی، کاهش اعتماد به نفس، تغيير در تصور از بدن، تغيير در استقلال و احساس وابستگی به ديگران برای انجام امور شخصی، کم شدن تفريح و تفنن، مجموعا" عواملی هستند که می توانند فرد را به سمت افسردگی سوق دهند.
حوادث زندگی :
جدايی، از دست دادن احساس عشق ورزيدن و ابراز محبت نسبت به ديگری، از دست دادن شغل، خانه و بازنشستگی از عواملی هستند که در زندگی هر فردی ممکن است رخ داده و باعث افسرده شدن او گردند.
مسايل شخصی:
ناتوانی در انجام امور، مشکل بودن دسترسی به صندلی چرخدار در منزل و يا در محيط کار، مشکلات مالی، مشکلات جابه جايی، کم بودن حمايت از سوی خانواده و دوستان، انزوا و تنهايی، سابقه افسردگی يا بيماری دو قطبی در فرد يا خانواده از عوامل شخصی محسوب می شوند.
ديگر مسايل و مشکلات پزشکی :
يک عدم توازن شيميايی در مغز، که ممکن است به سبب مشکل قلبی يا سکته مغزی پديد آمده باشد، ميگرن ها، آسيب های خفيف مغزی، دياليز کليه ، از معدود مواردی هستند که موجب افسردگی می شوند.
داروها :
بسياری از داروهايی که افراد با آسيب نخاعی به دليل مشکلات پزشکی همچون اسپاسم يا درد مصرف می کنند خلق آنان اثر می کند. اگر دارويی مصرف می کنيد، حتما" پزشک شما از نحوه و ميزان مصرف آن اطلاع داشته باشد.
اشتباه ! خطا !
افسردگی يک بيماری واقعی باعلائم واقعی است که موجب مشکلات جدی در بهداشت، منزل و شغل شما می شود. چرا که افسردگی به بهداشت روانی شما وابسته است و بسياری از مردم از توضيح در باره آن شرمسار می شوند. گاهی خانواده و يا دوستان به شما می گويند با آن درگير شو، با آن بجنگ، آن را بيرون بينداز و ياد بگير چگونه با آن زندگی کنی.
به همين خاطر بسياری از بيماران افسرده نمی دانند که ميتوان به آنها کمک کرد، يا اين که ايشان فکر می کنند نياز به کمک ندارند. ما می توانيم اين افسانه ها و باورهای غلط را نقض کنيم و نشانه های افسردگی را شرح دهيم. اگر دچار افسردگی باشيم به کمک نياز داريم. ما می توانيم توضيح دهيم که چگونه با محبت کردن به ديگری می توان از کمک او بهره مند شد و در زندگی خويش پيشرفت داشت.
جدول 1
چک ليست : برخی علائم افسردگی
اگر هر علامتی و يا نشانه ای از افسردگی در خود مشاهده می کنيد برای توضيح بهتر آن از اين چک ليست استفاده کنيد و زمانی که برای ملاقات پزشک خود و يا روانپزشک مراجعه می کنيد آن را همراه داشته باشيد.
هر کدام را که در خود حس و يا مشاهده کرده ايد، علامت بزنيد:
من به کشتن خويش فکر می کنم.
از اين که بتوانم افکار خودکشی خود را کنترل کنم دچار نگرانی می شوم
من سعی بر خود کشی کرده ام.
من توانايی کنار آمدن با فعاليت های روزانه خود را ندارم.
احساس خستگی بيش از حد می کنم.
به ندرت خانه را ترک می کنم.
بعد از برخاستن از خواب صبحگاهی، احساس خستگی زیادی دارم.
وابسته بودن به ديگران برای انجام مراقبت های فردی مرا غمگين ، ناتوان و نااميد می کند.
هنگام شب برای خوابيدن دچار مشکل می شوم (بی خوابی)
صبح ها اغلب رود بر می خيزم.
بيش از حد نياز، غذا می خورم
اخيرا" در حدود....... کيلوگرم افزايش وزن داشته ام.
در بيشتر اوقات بی اشتهاء هستم.
اخيرا" در حدود ........ کيلوگرم کاهش وزن داشته ام.
علی رغم اين که گرسنه ام و بيش از حد مورد نيازم غذا می خورم، باز هم کاهش وزن داشته ام.
منبع:بیماران آسیب نخاعی
دكتر بيژن فروغ استاد دانشگاه ،رئیس بخش بیمارستان فیروزگر و مدیر گروه طب فیزیکی و توانبخشی دانشگاه،موسس مرکز تحقیقات دانشگاه، عضو انجمن بین المللی درد، عضو انجمن جهانی طب فیزیکی ،عضو انجمن جهانی توانبخشی مغز و اعصاب WFNR،عضو مرکز تحقیقات ضایعات نخاعی ،عضو مرکز تحقیقات دیابت